قدرنشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی ! مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی! لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی! چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی هرچه گوید عاشقم،میگویی: اصلا نیستی! دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم شعر آغوش از الهام امریاس
آخرش نگفتی_عبدا...محمدی
شعر به چه قیمت؟-شعر جدید معاصر
نیستی ,ِ ,چون ,ی ,یک ,بادهای ,گزندِ بادهای ,بادهای هرزه ,از گزندِ ,فصل از ,کرده فصل
درباره این سایت